در این شبانه ، مَهَم نیست همنشین با من
شب عزیز خدا ، مهربان ترین با من
دعا به پشت دعا ، هیچ کس معطل نیست
و سینه، بر سر این ذکر دل نشین با من
و شانه ها که خرابند - خانه شان آباد -
شدست ریزش این سایه ها ، عجین با من
دلم سیاه ، جبینم سیاه ، کار سیاهآئینه
شبی کنار بیا نور آخرین! با من
به سوی توست که کش آورند دستانم
چه می کنند گدایان نازنین با من!
چقدر ضجه نمودم ، چقدر اشکم ریخت
دعا! مکن به که سوگند - اینچنین با من
و اشک نیست، و خون نیست ، آئینه ست
و عکس توست که افتاده بر زمین با من!
زدم به قلب خیابان ، ومسجد آلوده ست
و هیچ نسبت ندارند مؤمنین با من!
نیامدی و پی ات مرکبی نیی در راه!
گذشته های متین مرا مبین با من!