پی اش بودم که « بختم » شد پرنده!
زدم بر آسمان ها ، شد چرنده!
زدم بر دشت ، ماهی شد به دریا!
زدم بر آب ، شیری شد درنده!
کسی شب های تار من ندارد
شب من نقطه ی روشن ندارد!
به چه زل می زنی؟ لبخند عابر!
برو ، بدبـــختی ام دیدن ندارد!