تو مرد، تو اهل درد، تو اهل نبرد
تو از خود و آسایش نفست روگرد
در بستر اگرچه جان به جانان دادی
مانند شهید می شود دفنت کرد!
شبی از عشق یارت می کنی تب
شبی انکار عشقت بر سر لب
بیا دل! مرد و مردانه به میدان
بیا تکلیف خود روشن کن امشب!