تو را هر قدر می کردم نظاره
دلم می گفت با چشمم : دوباره!
زمین گیرت شدم ، اما دلم را
دلم را با تو بردم تا ستاره!!
به گلپوشی که بر تن کرده باشی
بدین شمعی که روشن کرده باشی
عبـــورت اتفـــاقی بر من افتاد!
تو حاشا یادی از من کرده باشی!
به قدر مردم اینجا بی وفا بود!
حساب یارم از مردم جدا بود!!
گل و خورشید و مهتاب و فرشته
عزیزم مظهر لطف خدا بود!
نبینم از مسلمان ، گبر بهتر!
از آهو ، شیر و گرگ و ببر بهتر!
اگر دیدم ، به بالای سر ما -
به جای سقف ، سنگ قبر بهتر!!
بیا ... در موجی از سرما اسیرم!
بیا ... تا دست گرمت را بگیرم!
بیا ... اما میا ، دیر است انگار
گمانم تا تو بر گردی بمیرم!!
بزن بر عشق ، لبخندی دوباره
تو با لبخند : ماهی با ستاره!
بزن لبخند ، تا افتد ببینی -
نفـس های شــب من در شمـاره!
آن چیز که در دلم نشسته عشق است
از غیر خودش مرا گسسته ، عشق است
سر تا به قدم نیازمندم ؟؟؟! این نیست!
آنی که مرا به یار بسته ... عشق است!
بر هر کس و ناکس ، عرض ذلت کردم!
رو کـــرده گدایـــی محبــــت کردم!
سرسختی تــــو بـــود مقصــــر ؛ عمــری
خواهش ز من ، از تو نه که عادت کردم!!
درختی تو ، نگاهت میوه هایش!
پر از شور چکاوک لابلایش!!
درختی تو ، که در یک گوشه ی راه
نشسته شاعری غمگین به پایش!!
به پای ساحلی پهلو گرفتیم
به خلق و خوی خوبش خو گرفتیم
ولی از شور دریا دور ، دیری ست!
به دور از شور دریا بو گرفتیم!!