با آن که ندیدم نفسی خیر از عشق
هر جا بروم - میکده و دیر - از عشق
گفتم نزنم حرف، دگر با توی سنگ
اما نزدم حرفِ دگر، غیر از عشق!
یک قوم همه مست، که این در حق است!
یک قوم، که آن گروه دیگر حق است!
من مانده ام ومانده ام و مانده هنوز
آیا کسی از این همه حق، برحق است؟!!
عسل بی تو دروغی؛ نوش از توست!
درخت یاس خوشبو - بوش از توست!
تویی مخفی درون نای بلبل...
صدایِ می نوازد گوش، از توست!
دو بوسه خوردم و او غرق در تحیر بود!
که او ز عشق تهی و وجود من پر بود!
چه ساده جذب کسی شد، عجب دلی دارم!
به خنده ای... و گمانم که از تمسخر بود!!
من کفتر پر کبودچاهی هستم!
من رانده و رانده ای الهی هستم!
گویا سرِ آب و چینه ام دعوا هست؟!
زحمت نکشید؛ بنده راهی هستم!!!
رودی می شوم -
تا تو!
گلویم می چسبد -
از خشکی!
لب هایت چون لب های مشک،
آوازم را خیس می کند!!