غم بود و نبودم باشی ای عشق!
پر و بال صعودم باشی ای عشق!
تو را نوشیدم امشب بی محابا
گوارای وجودم باشی ای عشق!
دلم در سینه ی من زار می زد!
مرتب بر در و دیوار می زد
دلم معتاد تریاک لبت بود!
نبودی و خودش را دار می زد!!
جوانی صرف شعر و نای و نی شد
بهــار عمـــر من بیهوده طی شد!
نفهمیــدم ز بس ســرگــــرم بودم
تمام - این فرصت یک بار - کی شد؟!
ز جرم من گذشتی سر به سر دوست!
تو خوبی با من و من خوب تر! دوست!
نمی کردم بـــدی ، آیـــا که می داد
ز خوبــی تو مردم را خبر؟!!! دوست!
تو افتادی به بندی ، پای بیدی
پس از آن بی قفس خود را ندیدی
فقط یک لحظه پایت را گشودند!
همان یک لحظه باید می پریدی!
سفر بر دور دنیا می کنی تو
مرا دلمرده پیدا می کنی تو
و با یک قطره از عشق زلالت
دلم را مثل دریا می کنی تو!
تمام کوچه اسپند و گل و نور
عزیز رفته برمی گردد از دور!
اجل هم خواست کاری کرده باشد!
هوا پر شد از عطر سدر و کافور!
نگاهم کن ؛ نگاهت پر ستاره ست!
شبانم را نگاهت راه چاره ست!
نگاهم کن ؛ مبین در رقص مرگم
نگاهت راز آغازی دوباره ست!!
دلی از عاشقی سرشار دارم
دلی از بخــت برخوردار دارم!
حساب طعنه ها از دست من رفت!
دلی شکر خدا جادار دارم!
چه شب هایی که چون ماه و ستاره
تـــو را دیدم به ایمـــاء و اشـــاره!
همین که شام من می خواست گردد -
سحر ؛ تو غیب می گشتی دوباره!!