صدایت می کنم ... فریاد گردی!
نگاهت می کنم ... در باد گردی!
تو را تاج سرم خواهم ، ولی تو
به فرقــم تیشه ی فرهاد گردی!
تو کوچـــیدی چو گـــــــل از دامن من
مخواه این غصه ، این خون خوردن من!
دو گام از سوی من ، یک گام از تو!
نرو ، سهم تو هــــم بر گردن من!!
سری کامروز بر افلاک می خورد!
کی از سرچشمه های پاک می خورد؟!
به راه افتاده تخمی بود وقتی
به زیر پای مردم خاک می خورد!!
در و همسایه ، سر کندند از من!
جدا کردند بند از بند ، از من
تمام استخوان هایم جویدند!
بگو دیگر چه می خواهند از من؟!
شبی ، همتای ماهی بین مردم
شبی ، شام سیاهی بین مردم
به دنبال چه ای؟! وقتی ندارد
حقیقت جایگاهی بین مردم!!
هیولای شب آمد روز را خورد!
هزاران فرصت کم سوز را خورد!
برو تسکین فردا کن ، که امروز
نباید حسرت دیروز را خورد!
میان سینه اش ، دل می زند یار
چو موجی ، سر به ساحل می زند یار
خودش دیوانه تر از یار لیلی ست!
به من برچسب باطل می زند یار
تک و تنها ، تن رنجور ( آبی )
درون بستر بی نور ( آبی )
فقط مانده که سقف از جا بریزد!
اطاق خانه گردد گور ( آبی )!!
من و طاهر1 کس و کاری نداریم
رفیقی، مونسی، یاری نداریم
من و طاهر دو تا ابر بهاری
که می باریم و آزاری نداریم!!
1- بابا طاهر عریان