یکی بود ، یکی نبود
توی یک جنگل دور
پشت دریای بلور
اونجایی که هر جوره حیوونی بود - مهربون ، نامهربون -
گرم زندگی بودند ، دو تا خرگوش جوون!
اون ورا میدونی بود ؛ خرگوشا می خوندن و جست می زدن...
حیونای دیگه هم دست می زدن!
خرگوشا جوون بودن
خرگوشا محبوب این و اون بودن!
می کشیدن همه هورا براشون
گل می چیدن ...