آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شورگشتی» ثبت شده است

سایه ها


از یار پرم ، از همه جز او خالی!

حتی عمل از دوزخ و مینو خالی!

قلبی که در او یاد خدا جاری نیست

یک کرته ی تشنه است از جو خالی!

جز او چه کسی هست که ما دل بندیم؟!

از او چه کسی هست که پستو خالی؟!

این بازی سایه هاست از بیرون پُر

دنیاست حباب گونه ای تو خالی!

باشد که به مرگ دوست باشد مرگم

دارم به امید تیغ ، پهلو خالی!

آبی! نشدی سرخ و خجالت بار است

بر لب سخن از گُردی و بازو خالی!

عطر شهید


 این شور که در جان و دل ما برپاست

 این اشک گدازه ای که اینک با ماست

 این عطر که هر جای فضا پیچیده ست

 از نـام مطهّـر شهیدان برخاست!!

ماندنی


هرچند که خفته ، بی صدایند این ها

در گوش جهانیان ، ندایند این ها

آری ، نه مگر کرببلا ماندنی است؟!

آغشته به بوی کربلایند این ها!

طالب


ما طالب و طالب سیادت هستیم!

ما طالب تحصیل شهادت هستیم!

توفیق نشد نصیب ما ، از شهداء

ما طالب یک جرعه شفاعت هستیم!

توهم


ای روح نه آرام! آرام

ای رام دلآرام! آرام

          دل پر شده از خود! رحمی

           این گونه مزن جام ، آرام

در راه تو صدها دام است

ای پر زده از دام! آرام

          آنجا که زمین، دیگر نیست

          آنجا به سرِ بام ، آرام

ترک منِ تن بی نامی؟

یا ترک من و نام؟! آرام

        تو هر چه شوی، عارف نه

        الهامــیِ اوهــام! آرام

جاری


ای عشق! تو بر زبان من جاری شو

خون گشته و در رگان من جاری شو

آن گاه به خاک پای یارم ، ای عشق!

بیرون زده ، از میان من جاری شو!!

از تو


سرو است ، ولی پای شما خاری پست!

 کوه است ، ولی پای شما کاهی هست!

 من از تو به گوش سرو گفتم ، برخاست!

 من از تو به گوش کوه گفتم ، بنشست!

رنجش


گفتی: «من و یک یار دگر» ، رنجیدم

گفتی که: «کس و کار دگر» ، رنجیدم

تو رنج مرا دادی و رنجیدی ؛ من -

از رنجــش تــو بار دگـــر رنجیــدم

دوست


از حجم زیاد عشقمان کم کردیم

آن گاه به مابقیش محکم کردیم

دیدیم نمی شود که عالم را گشت

یک دوست گرفته کیف عالم کردیم!!

لذت


دوری نه ؛ تو را قفل بغل خواهد کشت!

زنبور نه و شهد عسل خواهد کشت!

این زندگی - این لذت بیمار - تو را

یک روز ، جلوتر از اجل خواهد کشت!