خلایق بس که خود سختند و سفتند
از اشـــک صورت ما در شگفتند!
من و تو جانمان پیوند هم بود!
تو را از من نباید می گرفتند!!
می خواست بگه بزرگ شده!
از بوته های نیمه خشک گوجه ، ساقه ای رو درآورد
و شروع کرد به کشیدن!
دود سیاه و غلیظ
مثل یک مجروح شیمیایی ، به سرفه ش انداخت!
هر که اونو می دید ، می گفت:
بچه شدی؟!!
پسرک روستایی بیشتر از گلوش دلش می سوخت!
تو ترک پناه چه کسی را کردی؟!
آزرده ، نگاه چه کسی را کردی؟!
اصلا کمی و زیادی اش مطرح نیست!
« الله » گناه چه کسی را کردی؟!!
همدگر را چو که پیدا کردیم
دو سرِ عشق مهیا کردیم!
خنده و عشوه ی تو دیدن داشت!
حالت نشئه ی تو دیدن داشت!
برق چشمان تو را می دیدم!
خواهش جان تو را می دیدم!
عسل نسیه چشیدیم چقدر!
طرح آینده کشیدیم چقدر!
ما مگر قول ندادیم به هم؟!
...
روزی سرِ تصاحب من اختلاف بود!
بسیار اشتیاق که مجروح می شدند -
در ازدحام بال!
بسیار پیکران گرم که در من فرو شدند!
بسیار خوب ها که به جز دیدنی نشد -
از من ، نصیبشان!
- کی جایگاه دور و درازی که داشتم! -
*
و(ا)مروز سایه نیست ، ز دیروز روشنم!
آغوش باز ، بازِ من و یک پرنده نیست!
- پائیز برگ ریز -
***
یاران! دعا کنید:
بادی بیاید و ببرد هستِ لانه را!
پایان دهد شکایتِ در دست لانه را!
شدم صبح سحر ، از خواب بیدار
وضو کردم میان حوض اذکار!
نسیم باکری بر صورتم خورد!
نفس های عزیزم بود انگار!!
تو دور از من کجایی؟ من کجایم؟!
تو می آیی برم؟ یا من بیایم؟!
تو پیش من بیا ، تا من به پایت
تمام کوچه را آذین نمایم!
به قلب تیره ، راهی هم ندارم
و می سوزم ؛ گناهی هم ندارم!
گلی را کرده اند آذین چشمم
بر او حق نگاهی هم ندارم!!
من از هیچ آدمی بهتر نباشم
مداوم سایه ای بر سر نباشم!
عزیزانم! به آبی دل نبندید!
که چندی باشم و دیگر نباشم!!
به زیر حنجرم خنجر بگیرند!
به من سبقت ز یکدیگر بگیرند!
« رفیق » و « قوم » مگذارید مردم!
پس از مرگم مرا بر سر بگیرند!!