گلم! راه تو راه آخرم هست
لب تو ایستگاه آخرم هست
به هرجا رفته باشم ، رفته باشم
به روی تو نگاه آخرم هست
جزیره کو و دریا کو و قایق؟!
که بر دریا زنم ، دور از علایق
زمین دیگر نه جای زندگانی ست
زمین خالی ست از دل های عاشق!
عازم مشهد که می شد از همه حلالیت می طلبید.
عازم کربلا که می شد از همه حلالیت می طلبید.
عازم مکه که می شد از همه حلالیت می طلبید!
آدم خیلی بدی نبود ، که لحظه ی مرگ مهلتش ندادند یه دروغ دیگه به کارنامه ش اضافه کنه!!
زندگی و مرگ را به هم چسباند ، تا داستانک بسازه!
« داس » و « تانک » را!
قشنگ و ناز : چشم نازنینت
خوش و موزون : تن شور آفرینت
مگر از سنگ باشد که نشیند
پلنـگ مـرگ قاتـل در کمینت!
گلی پرپر شد و در بادها رفت!
در اشک و آه و جیغ و دادها رفت!
نپاشیده رگ و پی از رگ و پی
گــل پــرپــر شده از یادها رفت!!
تیپش حسابی عوض شده بود!
عینک دودیش بیش از همه تو چشم می زد!!
مرد مطمئن شد « زن » زنی که می خواد نیست!
محضردار صیغه ی طلاقو که جاری می کرد
زن از پشت عینک ، چشمای سرخ و گود افتادش رو به زمین دوخته بود!
دور از رخ یــار ، روز را شــب کردم
آن قدر زدم جوش که شب، تب کردم!
در آتــتش تـب ... یاد امام سجــاد!
در دوری یـــار ... یاد زینـــب کردم!
راه از چه و چاله یافتن بایستی
رو از چپ و راست تافتن بایستی
گاهی که به نیل می خوری در راهت
موسی شده و شکافتن بایستی!
ای سینه! مبادا به کسی خو گیری!
ظلم است و مبادا که دل از او گیری!
نه باش چو دریـــا ... که تلاطـــم بکند!
نه باش چو مرداب ... به خود بو گیری!