زمستان بود و بیرون برف می زد
گلم تب داشت با خود حرف می زد
شکایت از قضا من داشتم ، باد -
چرا با قاشقش بر ظرف می زد؟!
صـــدای نالـــه ات برده تــــوانم
چه ات آیا شده؟! دردت به جانم
به قرآن اژدها هم باشد ، امشب
تبـــت را بر سر جا می نشانم!!
تو یک دشت بزرگ سبز پونه
میان خوب و خوبی ها نمونه
تعجب می کنم با این بزرگی
نشستی در دل تنگم چگونه؟!
- گلی در برف و باد دی نشیند -
گلم! مثل تو با من کی نشیند؟!
میان خنـده های شــاد نــوروز
اگر باشد گلی ، با وی نشیند!
گل نامهربانم مهربان شد
مرا آغوش بازش آشیان شد
ندیده روی آرامش ، نسیمی
نسیمی آمد و فصل خزان شد
تو که از مهر دنیا کنده باشی
تو که از عشق حق آکنده باشی
- قیامت مرده مرده زنده گردند -
الهی تا قیامت زنده باشی!
ببین بی آشنا ، بی یارم ای گل!
ببین بی یار و بی غمخوارم ای گل!
ببخش از شاخه می برّم تو را من
مگر با تو بگیرد کارم ای گل!
خوشی نسبت به غصه، یک به صد هست!
جهان مملوّ از حرص و حسد هست!
چپ و راست ادعــای عشـــق دارند!
نمی دانم کــه در این بین بــد هست؟!روم هرگه درون رختخوابم
مواجه با دو چشم خیس آبم
بیا ؛ تا زنده ام حالم همین است
بیا ای مرگ! تا قدری بخوابم!!
گلی که گشته با من اینچنین سرد
گلی که در دل من می کند درد
اگر که زندگی من رمان بود
از اول تا به آخر گریه می کرد!