آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۳۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

خدا


تو پشت پیمبری ،خمیدند تو را!

تو شیر خدایی و دریدند تو را!

با آن همه توصیه - پس از پیغمبر -

شاید تو خدایی ، که ندیدند تو را!!

امیر


فریاد و فغان به خانه باید باشد

 « آمد - شد » بی نشانه باید باشد

 اکنون تو امیری ، ز چه دفنت مولا!

 چون فاطمه مخفیانه باید باشد؟!

علی


هر شب به دعا ، نای علی می لرزید

از ترس ، سراپای علی می لرزید!

اما چو به رزمگاه می رفت ، زمین

در زیر قدم های علی می لرزید!

خیانت


این بوی خیانت است ، رد می گیریم

قد کرده علم را به لحــد می گیریم!

نه ، نیست درِ خیبــر! اگر هم باشد

از بـازوی مرتضــی مــدد می گیریم!

پاک


چشمان کسی به پاکی چشمت نیست!

کس نیست که او هلاکی چشمت نیست!

با این همه ، کار چشم هایت گریه ست!

ای پاک! کسی به خاکی چشمت نیست!!

همین نزدیکی


کی از دل ما غم ببرد؟! شاید عشق

پس باید اگر که هست ، می باید عشق

کو عشق؟! به جان تو همین نزدیکی ست!

می آیــم و می آیــی و می آیــد عشق

غبطه


من نشسته ؛ بال بال یاکریم

می برد مرا قبال یاکریم

ای گرفتن اوج و پس رها شدن

بر سر جهان ، مثال یاکریم

روی سینه اش گرفته می برد

سیخ کوچکی مدال یاکریم

یک نگاهی آن طرف ، دهنده است

شوق را ، به پا و بال یاکریم

باد می وزد ، و رقص شاخه نیست

دیدنی تر از جدال یاکریم

می چکد جبینش از تلاش و کار

عشق و زندگی ، حلال یاکریم

با تکان من پرید و رفت و برنگشت

من چه ام؟! تو؟! در خیال یاکریم

باد


بــوز بر شومـی ده بیشتر ، باد!

بریز از چشم مردم اشک سر ، باد!

از اینجا خسته ام ؛ با قاصدک ها

مــرا بـردار و بـردار و ببــر ، باد!


آرزو


 نشستم خسته ، پای چشمه ای کور

 به مقصد فکر می کردم - به آن دور -

 که مـن با آرزوهـــا زنــــده هستم

 که بایـــد آرزوهـــا را برم گـــور!!

چو گل


چو گل ها ، روی خود افروختی تو

سر اندر پا ، دلـــم را سوختی تو

کسـی نشنیـد از مــن گـپ و حرفـی

لبانــم را به بوســـی دوختی تو!!