آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۳۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

نفس های تو


بگو با من ، بگو از شهر مهتاب

بگو از لحظه های نـاب نایـاب

نفس های تو حکم باد گرمی ست

که برف سینه ها را می کند آب

شهر


مگر یک روز خنداند مرا ، مرگ

میان خلق ، رقصاند مرا مرگ

به شهر بسته ی مرده پرستان

مگر زنده بگرداند مرا ، مرگ

ارباب


نشسته - خسته یارم - خواب رفته ست!

نگاهش می کنم ... چه آب رفته ست!

میـــان خـــواب ، دارد مـی دود بـــاز!

به خوابم خانه ی ارباب رفته ست!

برگ


تو که پیشم نباشی ، غم بگیرم

به دل ، درد و غم عالم بگیرم

نباشم جز به شاخه برگ خشکی

خودم را پیش تو محکم بگیرم!!

حوصله


حیف است لبم غنچه ی پرپر گردد!

بگذار لبــم از لــب تـــو تر گردد!

تو منتظری حوصله ام سر برود!

من منتظــرم تا نظـرت برگردد!

سرباز


سرباز توام ، حیات خواهم دادت

 کوهم به رهت ، ثبات خواهم دادت

 یک حرکـت نادرسـت دیـگر از مـن

 ای شاه! به کیش و مات خواهم دادت!

راه زندگی


از من که نگاه برکنی ، نابودم

نیمی کف خاکستر و نیمی دودم

از دانه نهال و از نهالی به درخت

با دست تو راه زندگی پیمودم!

برگرد!


برگرد و مکن دور ، وفا را از خود

برگرد و جدا کن ، من و ما را از خود

آن ، روح خدا هست دمیده در من

ای دوست! مرنجان تو خدا را از خود!!

طعم نگاه


تعریف تو را شنیده بودم از پیش

 طعم نگهت چشیده بودم از پیش

 وقتی که تو را دفعه ی اول دیدم

 صد بار تو گویی دیده بودم از پیش!

سرما


جز عشق تو در سینه ی خود جا ندهم

من عشق تو را به کلّ دنیا ندهم!

اینجا همه سردند ، تــو تنها گرمی

خود را نه، به دست خود به سرما ندهم