دین نیست، که دین در دل اینان گم هست!
کفر است که در سینه ی این مردم هست!
در خویش نشسته ، عین مــرداب - آرام -
انگار نه انگار که اینجا قــم هست!!
بر تخت نشسته ای به قصری زرین
قصر از نفس فرشته ها عطر آگین
بالا چو نگهبان ، فقها صف بسته ند
پائینِ سر ، افتاده به پایت پروین
مردی کن و راهم بده ، بیمارم سخت!
یا حضرت معصومه! گنهکارم سخت
بانــــوی کرامـــت! کرمــت را رو کن
من چشم به لطف و کرمت دارم سخت
قم! لطف و صفا و کرمت را گردم
شیراز! چراغ حرمت را گردم!
ایران ز امام زاده پر شد ، آقا!
معصوم دهم! پاقدمت را گردم!
گفتند که قبـــر فاطمـــه گم باشد
گم نیست! وَ دیده ایم ،در قم باشد
« یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة »
- هر جای حرم - دعای مردم باشد!
بر دور ضریح برده تابم دادی
در صحن ، پیاله های آبم دادی
هر وقت تو را سلام دادم از دور
بودی تو کنارم و جوابم دادی!
شب ها به سرِ شانه ی خود نان می برد
بر شانه ، علـــی نان یتیمان می برد!
امشب چه غریبانه ، شب سرد و سیاه
بر شانه ی خود اسوه ی ایمان می برد!
نیلی ، گل روی یــار دیدن ننگ است
دشمن به کمین است ولی ، نیرنگ است!
امــروز برای غیـــرت الله - علـــــی(ع)
در خانه ی صبر خود نشستن ، جنگ است!
تو پشت پیمبری ،خمیدند تو را!
تو شیر خدایی و دریدند تو را!
با آن همه توصیه - پس از پیغمبر -
شاید تو خدایی ، که ندیدند تو را!!
فریاد و فغان به خانه باید باشد
« آمد - شد » بی نشانه باید باشد
اکنون تو امیری ، ز چه دفنت مولا!
چون فاطمه مخفیانه باید باشد؟!