دو روز عمر - عمر بی امان را
قناعت پیشه کردم آب و نان را
به انگشتی گرفتم ماه را روی!
به انگشتی گرفتم آسمان را!
میان کوچه باغم می دوی تــــــــــــو
مرا دیده - پشیمان می شوی تــــــــــــــو
برای خاطر من آمدی؟! نــــــــــــــــــــه!
برای خاطر من می روی تــــــــــــو !!
خودم را از عزیزان دور کردم
وطن در موطنی منفور کردم
هوا آلوده و مردم غریبند
هوای شهر نیشابور کردم!
تو رفتی تا که غمخواری بگیری
از این نامردمان یاری بگیری
تو گل بودی -گلی خوشرنگ وخوشبو
و رفتی دامن خاری بگیری!
در این گرمای سوزان سایبان باش
امان گریه های بی امان باش
میان هفت و هشت میلیارد آدم
دل دلدار! با من مهربان باش!