به دل : درد و غم و اندوه دارم
به سر : سنگینی یک کوه دارم
تبرهای خوشی، شاخه به شاخه
چه سازد ؟ جنگلی انبوه دارم!
به من گفتند : « تو شمشیر داری
دلی از دست من دلگیر داری »
خدا لعنت کند این مردمان را!
تو که در دست و لب انجیر داری!
من آن درویش تنهای خموشم
نمی خواهد کسی جوش و خروشم
فقط از در زدن ها مانده با من
صدای تک تک قفلی به گوشم!!
خداوندا! کر و کورید یـــــاران!
ز درک رنج من دورید یــــــاران!
شمایان را فقط دارم از این شهر!
شما هم با من اینجورید! یــاران!
هدف تنها همین: پایت رسیدن! کمی تا اوج دنیایت رسیدن!
تو کوه سربلند افتخاری ... محال ماست بالایت رسیدن!
دلم غــم دارد و غــم دارد و غــــم
غمـــــــم آتش زند بر جان عالـــم
غمـــــــم را با رفیقانم مگــــــوئید!
که با او قتل دشمن می کنم من!!
دلت آمد مرا تنها گذاری؟!!
مرا در بین سختی ها گذاری؟!!
دلم خوش بود از دنیا به یک تو
تو هم بر حرمت دل پا گذاری؟!!
تو آهو برّه ای، زیبا نگاهی
چه چشمان قشنگ بیگناهی!!
میان گرگ و روباه و شغال و
پلنگ و شیر و کرکس ها چه خواهی؟!
نبینی قه قه و لبخندم ای گل!
نیندیشی که چه خرسندم ای گل!
نشسته بر سر صد پاره ی دل -
به خنده مرهمی می بندم ای گل!