دلم با نیزه و خنجر می آیه!
به قلب معرکه ، با سر می آیه
دلم بازنده ی عشقی سیاه و
از او هرچه بگویی ، بر می آیه!
به من گفتی: « برو، جوری نمیشه
اگر رفتــی ، ره دوری نمیشه! »
و مـــن رفتم ولی خوبه بدانـــی
چنین اغوا ، کر و کوری نمیشه!
پرستو طعمه ی شاهینه ، مردم!
هوای سینه ام سنگینه ، مردم!
دلم - این تیشه از جانش گذشته -
هنوزم بر وفا خوش بینه ، مردم!
دلم مسته ، دلم سرمست یاره
پلنگـــی محــو رفتــار شکـــاره!
صدای تیر و آهو جست و دررفت
دل زارم همیشه بــد می آره!
پرنده در قفس ، دلتنگ لونه
دوبیتی های بابا رو می خونه
پرنـــده می کنه یـــاد زمانـــی
که گیر افتاد با یک مشت دونه!
هوا و خانه و کویم ، سیاهه
دل مست هوس جویم ، سیاهه
زدم جام گناهی در دل شب
هوا روشن شد و رویم سیاهه!!
چو مو از عشق بی تابه؟! ندونم
دو چشمش چشمه ی آبه؟! ندونم
مـــو که بیــــدار شب های درازم
گلـــم بیـــداره یا خوابــــه؟ ندونم
من عشقم در دل تو جا ندارد!
تو عشقت در دلم معنا ندارد!
بیا بر زندگی شیرین نشینیم!
تفاهم هیچ کس چون ما ندارد!
چقدر از دوری تو غصه خوردم
نه خوردم غصه ، از دست تو مردم!
بله مردم ، ولی یک لحظه حتی
قسم بر عشق ، از یادت نبردم!
یکی چون تو ، به دل لبخند دارد!
یکی چون من ، به غم الوند دارد!
مگر تو یار من گردی! که گویند:
خوشی با ناخوشی پیوند دارد!!