به تاریکیّ شب امّید آورد
زمین ، چرخی زد و خورشید آورد!
میان روز روشن ، چرخ دیگر
شب تاریک از تبعید آورد!!
تو دشمن باش ؛ دشمن با تو باشم
تو گرزِ آهن ، آهن با تو باشم!
تو یک جو ، من به قدر کوه البرز
تو با من باش - تا من با تو باشم!نشسته بین ما ، دیوار سنگی
از این در بگذرم ، دربار سنگی
اگر بر فرض از آن هم گذشتم
ببینم یار را هم یار سنگی!!
که ای؟! رنگین ، به رنگ خواب قوها!
که ای؟! شیرین ، به طعم آرزوها!
که ای؟! خوش بو ، چو گل های بهاری
که ای؟! سلطان طعم و رنگ و بوها!!
همه دستی ، همه پایی ، به مردن
همه شور تقلّایی ، به مردن
پس از یک عمر ، بودن در کسالت
چفدر ای دوست! زیبایی به مردن!!
مداد کوچک مشکی : تفنگم
قطار واژه ها ، تیر و فشنگم
به عشق مردمان شهر خورشید
روم با دیو زشت شب بجنگم!!
نباشی ... از عتب خوابم نگیرد
ز دوری تو شب خوابم نگیرد
تو هم پیشم که باشی باز تا صبح
ز گرمای طلب خوابم نگیرد!
به دنیا ، گل برای مردن آمد
دل من هم برای شیون آمد!
فلک در روز شادی فکر من نه
شبان غصه یادش از من آمد!
اگر امروز طی شد ، امشبم هست!
اگر امشب نشد ، فردا شبم هست!
اگر فردا و فردا شب نشد ، باز
به درگاه الهی مطلبم هست!!
زدم عشق تو را ، بر سنگ سینه!
نفس در جنگ شد - در جنگ سینه!
غم عشق تو دریا بود و دریا -
نمی گنجد به تُنگ تَنگ سینه!!