تو را دیدم به دورت تاب خوردم!
نشستم - تشنه بودم - آب خوردم
چه شیرین بود آب چشمه ساران
پس از زهری که از مرداب خوردم!
تو را دیدم سوار بال قوها
که می رفتی به شهر آرزوها
خودت را یافتی آنجا نشسته
« رها » در انتهای جست و جوها!
بیا اینجا که از دنیا برون است
به صحرایی که گل ها واژگون است1
مگر بینم نصیب من قشنگی
مگر بینم نصیب تو جنون است!!
1. دشت لاله های واژگون - خوانسار
انتظار تو کشم
بسیار است!
بی که یارم باشی!
فکر و ذکرم رخ ماه تو نشستن دیدن
بی که فکر شب تارم باشی!
جمله ای پاسخ درخواست من -
حاشا نیست!
لا اقل اینکه: برو ، پیف! که عارم باشی!
*
و چه اندازه تغافل باید؟!
انتظار تو کشم باری من
من ، که چیزی به من از تو نرسد -
می دانم!
چه نباشی
چه کنارم باشی!
*
انتظاری به عبث
اما هست!
چون سیل خروشانیم ؛ چون سیلی طوفانیم
هر خار و خسی باشد ، می رانی و می رانیم
یک مشت گره کرده ، گویای توان ماست
این پتک که له کرده ، هر خصم گران جانیم!
کس خون شهیدان را پامال نخواهد دید!
یا عهد نمی بندیم ، یا بسته و می مانیم!
در عشق نمی شاید جز مرد خطر بودن
ما بزدل ترسو را از خویش نمی دانیم!
ای خصم! بترس از ما ، ای بید! بلرز از ما
نگرفته ای درس از ما ، ما بر سرِ میدانیم
تکرار ره رفته ، آبی ست که می نوشند
تا حکم ولی آید ، یک دشت شهیدانیم!
بر دیده ی شب پرها چون خواب پریشانی
استاده چنان کوهی بر قله ی ایمانیم!
هر دفعه که می گفتیم : از پای نمی افتیم
می دیدم و می دیدیم بر گرده ی شیطانیم
ایــــران عزیز من! همـــواره بمان ایمــــــن
ما غیرت شمشیریم ، ما غرش شیرانیم!
بنفش و آبی و زرد و سفیدم
به رنگارنگی ات اما ندیده م!
تو باغی سبز ، و من پروانه ای شاد
که از این گل به آن گل می پریدم!!
تو را هر قدر می کردم نظاره
دلم می گفت با چشمم : دوباره!
زمین گیرت شدم ، اما دلم را
دلم را با تو بردم تا ستاره!!
به گلپوشی که بر تن کرده باشی
بدین شمعی که روشن کرده باشی
عبـــورت اتفـــاقی بر من افتاد!
تو حاشا یادی از من کرده باشی!
به قدر مردم اینجا بی وفا بود!
حساب یارم از مردم جدا بود!!
گل و خورشید و مهتاب و فرشته
عزیزم مظهر لطف خدا بود!
نبینم از مسلمان ، گبر بهتر!
از آهو ، شیر و گرگ و ببر بهتر!
اگر دیدم ، به بالای سر ما -
به جای سقف ، سنگ قبر بهتر!!