آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۷۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آبی» ثبت شده است

دیر


بیا ... در موجی از سرما اسیرم!

بیا ... تا دست گرمت را بگیرم!

بیا ...  اما میا ، دیر است انگار

گمانم تا تو بر گردی بمیرم!!

لبخند


بزن بر عشق ، لبخندی دوباره

تو با لبخند : ماهی با ستاره!

بزن لبخند ، تا افتد ببینی -

نفـس های شــب من در شمـاره!

گسسته


آن چیز که در دلم نشسته عشق است

از غیر خودش مرا گسسته ، عشق است

سر تا به قدم نیازمندم ؟؟؟! این نیست!

آنی که مرا به یار بسته ... عشق است!

گدایی


بر هر کس و ناکس ، عرض ذلت کردم!

رو کـــرده گدایـــی محبــــت کردم!

سرسختی تــــو بـــود مقصــــر ؛ عمــری

خواهش ز من ، از تو نه که عادت کردم!!

شاعر


درختی تو ، نگاهت میوه هایش!

پر از شور چکاوک لابلایش!!

درختی تو ، که در یک گوشه ی راه

نشسته شاعری غمگین به پایش!!

ساحل


به پای ساحلی پهلو گرفتیم

به خلق و خوی خوبش خو گرفتیم

ولی از شور دریا دور ، دیری ست!

به دور از شور دریا بو گرفتیم!!

یادگاری


بهار و بی بهاری از تو دارم!

قرار و بی قراری از تو دارم!

دلم ، زخم عمیقی بر تن من!

دلم را یادگاری از تو دارم!

نور


مگر کورم که نورت را نبینم؟!

کنار خود عبورت را نبینم؟!

ظهورت را چگونه خواهم از تو؟!

که جز فیض حضورت را نبینم!!

پیوند


خلایق بس که خود سختند و سفتند

از اشـــک صورت ما در شگفتند!

من و تو جانمان پیوند هم بود!

تو را از من نباید می گرفتند!!

بزرگ


می خواست بگه بزرگ شده!

از بوته های نیمه خشک گوجه ، ساقه ای رو درآورد

و شروع کرد به کشیدن!

دود سیاه و غلیظ

مثل یک مجروح شیمیایی ، به سرفه ش انداخت!

هر که اونو می دید ، می گفت:

بچه شدی؟!!

پسرک روستایی بیشتر از گلوش دلش می سوخت!