من کفتر پر کبودچاهی هستم!
من رانده و رانده ای الهی هستم!
گویا سرِ آب و چینه ام دعوا هست؟!
زحمت نکشید؛ بنده راهی هستم!!!
رودی می شوم -
تا تو!
گلویم می چسبد -
از خشکی!
لب هایت چون لب های مشک،
آوازم را خیس می کند!!
پســــــــــــر ژست حق به جانبی به خودش گرفت وگفت:
« جوابمو نمیده؟! خیلی دلش بخواد! درسته کار ندارم، خونه وماشین ندارم، نمی خواستم بگم ولی - یه تیپ وقیافه ای دارم که هرجا برم، دست وپا برام بشکنن! »
پسر اونقدر تو حس خودش غرق شده بود، که صدای دختـــــــــــر رو از تو اطاق نمی شنید که می گفت:
« می دونم کار پیدا میشه، می دونم که زندگی هم به خونه وماشین نیست، اما چطوری بگم از تیپ وقیافه ی این آدم متنفرم!!! »
می گفت: نمــــــــــــــاز برای چه ؟؟؟؟؟!!!!!
و از کوچکترین لطفی که در حق کسی می کرد، انتظار تشکر داشت!!!!!!
کاش می دانست - تازه خود نمــــــــــــاز هم
نعمت است!!!!!!
آلبــــــــــــــوم
عکسشو تند تند ورق می زد...؛
زندگیشو
کارتــــــــــونی دید که بر خلاف کودکیش
دیگه
اونو نمی خندوند!!!
یک پارچه خون... رود روانی غـــــــــــــزه!
یک پارچه اشک مادرانی غــــــــــــــزه!
اجساد به روی دست تو پوسیدند!!
مظلوم ترین خاک جهانی غــــــــــــزه!
خودم را از عزیزان دور کردم
وطن در موطنی منفور کردم
هوا آلوده و مردم غریبند
هوای شهر نیشابور کردم!
تو رفتی تا که غمخواری بگیری
از این نامردمان یاری بگیری
تو گل بودی -گلی خوشرنگ وخوشبو
و رفتی دامن خاری بگیری!
در این گرمای سوزان سایبان باش
امان گریه های بی امان باش
میان هفت و هشت میلیارد آدم
دل دلدار! با من مهربان باش!