درست مثل بزرگترها ، آب که می خورد دستشو به سینه میذاشت و می گفت:
قربون لب تشنه ت یا حسین!
اما همه ش از یه چیز ناراحت بود ...
از اینکه چرا وقتی کوچکتر بود ، نمی تونسته قصه ی کربلا را بفهمه تا هر وقت شیر می خورد می گفت:
قربون لب تشنه ت یا علی اصغر!
آمـــاده ؛ دوباره دشمنـان آمــده اند
هشیار ؛ به لب خنده ، به دل عربده اند
یک روز به خاکمان ، که خوردند شکست
این بار به دیــنمان شبیــخون زده اند!
از شانه ی ما رها ، تو تشییع شدی!
در جاذبه ی خدا ، تو تشییع شدی!
آن روز شهیدان همه حاضر بودند!
بر دوش فرشته ها ، تو تشییع شدی!
در این برهوتی که همه همهمه هست
از خوب و بد خلق جهان ، واهمه است!
مخفی شدن یوسف زهرا - مهدی -
دنباله ی دفن مخفی فاطمه است!!
در پای صدای یار ، گل پخش کنید
تا سبزترین بهار ... گل پخش کنید
گفتند : علامات ظهورش پیداست!
در کوچه ی انتظار ، گل پخش کنید
گو کیست به انزوا کشاند ما را؟!
یا ذره ای آسیب رساند ما را؟!
ما زاده ی گردباد - اگر برخیزیم -
جز میل خود ما ننشاند ما را!!
سیلیم ، چو سیل از پی هم می آئیم
سر - یکسره - می زنند و ما می زائیم!
یک روز ، به پیشانــی رهبــــر سوگنـــد
خورشیدی و سر به آسمان می سائیم!
زود است به اوجمان رساند ، فردا
در لحظه ی ما رگ بدواند ، فردا
رفتند شهیدان ... که نمیرا مانیم
دیـــروز به یادمان بمانــد فــردا
تو مرد، تو اهل درد، تو اهل نبرد
تو از خود و آسایش نفست روگرد
در بستر اگرچه جان به جانان دادی
مانند شهید می شود دفنت کرد!
در فکر پریدنی اگر ، پر اینجاست
بیهوده تو دست و پا مزن ، سر اینجاست
از فاطمه تا خدای او راهی نیست!!ااز هشت درِ بهشت، یک در اینجاست!