تنها نه نگاه و گفتگویم بستــــــــــند
بر روی تـــــــــــــــــو ، راه آرزویم بستــــــــــــند!
کافر که نبــــــــــودم ؛ از چـــه پس این مـــــــــــــردم
درهای بهشت را به رویم بستند؟!!
در چشم تو ، پاکی و صفا برپا بود
در چشم تو ، شور و شوق صد دریا بود
در وسعــت بی نهـایتت آخر سر
من ، گم شدنم از ابتدا پیدا بود!!
ای آخرین ستاره! مرا هم نظاره کن
یا لا اقل به نیت من استخاره کن
پشت غبار نه ؛ که مرا هیبت نخست
نگذاشت عارفانه ، نگاهی دوباره کن!
خورشید نیست، ماه نیست، کوره راه هست
ای آخرین ستاره! غمم را شماره کن
بیچاره من ، که تیره ترم از شبان تار
در من نفس بزن ، غم بیچاره چاره کن
ما کافر و همیشه همین جور بوده ایم!
یعنی اذان به لهجه ی خود ، بر مناره کن!
یکی بود ، یکی نبود
توی یک جنگل دور
پشت دریای بلور
اونجایی که هر جوره حیوونی بود - مهربون ، نامهربون -
گرم زندگی بودند ، دو تا خرگوش جوون!
اون ورا میدونی بود ؛ خرگوشا می خوندن و جست می زدن...
حیونای دیگه هم دست می زدن!
خرگوشا جوون بودن
خرگوشا محبوب این و اون بودن!
می کشیدن همه هورا براشون
گل می چیدن ...
فریبا ، روی زیبای شما بود
گناه چشم من پای شما بود!
اگر می شد چه می شد؟! روی دنیا
فقط جای من و جای شما بود!!
شدم آتش ، به پرچینت نشستم!
میان جان شیرینت نشستم!
تو که تب کردی و بیمار گشتی
شدم شمع و به بالینت نشستم!!
صدای دل نواز نای چوپان
دلم را می برد تا پای چوپان!
دل من می رود تا عمق آوا!!
دل من می نوازد جای چوپان!!!
به من گفتند تو آهو دلت خواست
نه من ؛ آهوی وحشی خو ، دلت خواست
شدم آهــــوی وحش تپّـــــه ی تو
رمم ده ، هر کجا هر سو دلت خواست!