تو را با سوز دل در نی بریزم!
بنای مرگ خود را پی بریزم!
بنایی نیمــه ویرانـــم خدایـــا!
و می لرزم ، ندانم کی بریزم؟!
کی ام؟ یک لا قبای بی سوادی
کی ام؟ افکار خشک رو به بادی
نوشتم دفتری ؛ شعرش تو کردی!
زدم حرفی ؛ پر و بالش تو دادی
یکی می گفت :
مواظب باش به هیچ وجه امتیاز ندی!
یکی می گفت :
همان اول کار و تموم کن!
یکی می گفت :
فوت و فنشو فلانی خوب بلده!
.............
جوون ، تنها قصد ازدواج داشت!!!
یه ماهی از این ماهها خرداد و ، تیر و ، بهمن
شبیـــه پـــــروانه ای به دنیــــا اومـــدم مـن
یکـــی کنــــار تختــــم یه یــار مهربـون بـود
یکی سر کار می رفت به فکر آب و نون بود
از دو طرف - چپ و راست - بـــودن مواظــب مــن
مثـــــل دو تـا فرشتـــــه که روی شونه م بودن
خدا! خــدای نازم! خدا ! خــدای خوبم!
برای مــن نگهدار مامــان بابــای خوبم
اگر چه ظاهری ویرانه داری
تو در دل های مردم خانه داری
چراغ خانه ات خاموش و اما
به دورت این همه پروانه داری!
وزید از هر طرف باد خدا ... سرد
گل سرخ و ... گل نیلی ... گل زرد
گــل زردم! رخـــت را آن طرف کن
تبســم هایت اشکــــم را درآورد!
گلم! راه تو راه آخرم هست
لب تو ایستگاه آخرم هست
به هرجا رفته باشم ، رفته باشم
به روی تو نگاه آخرم هست
جزیره کو و دریا کو و قایق؟!
که بر دریا زنم ، دور از علایق
زمین دیگر نه جای زندگانی ست
زمین خالی ست از دل های عاشق!
زندگی و مرگ را به هم چسباند ، تا داستانک بسازه!
« داس » و « تانک » را!
قشنگ و ناز : چشم نازنینت
خوش و موزون : تن شور آفرینت
مگر از سنگ باشد که نشیند
پلنـگ مـرگ قاتـل در کمینت!