آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شورگشتی» ثبت شده است

بازیکن ایرانی رئال


« رونالدو ی 27 ساله ... تو اوج فوتبالش ...

یه پاس برا شماره ی ده ...

او پشتش به دروازه ست ، اما می چرخه ...

چه حرکتی! یک نفر ... دو نفر ... سه نفر را به راحتی دریبل می زنه!

توپو با مهارت تمام از بالای سر دروازبان بارسا به تور می چسبونه!

گل ... گل ... گل ...! از بازیکن ایرانی رئال مادرید! »

از فرط خوشحالی از خواب می پره ...

امروز حسابی شارژه!

تصمیم جدی داره ، جامو بدون هیچ باختی به خونه بیاره!!

*

کلید رایانه رو که می زنه!!

صدای مامانش بلند میشه:

« پسر! خجالت بکش!

37 سالت شده ، هنو نمی خوای دنبال یه کاری بری؟!! »

تو و ماه


نشستم بی تو از شب تا سحرگاه

شکستم در گلویم گریه و آه

تو دور و ماه دور ، آیا چه می شد

تو را از دور می دیدم چنان ماه؟!

ادعا


گمان می بردم از مردم جدایی!

فرشته ای به شکل و رنگ مایی!

تــو هم مثل تمـام مردم شهــر

تهی از عشق و پر از ادعایی!!

درخت


به دستش - اینهمه دستش - بر آورد

به پایـش ، سایه های دل بـر آورد!

تـو نتـوانی چـرا؟! مثل تـو از گِــل

« درخت » از خاک تیره سر برآورد!!

این گونه


نه آن عاقل ، نه این مستم ببینید!

نه آن بالا ، نه این پستم ببینید!

نه شیطانم ، نه از جنس ملائک!

مرا آن گونه که هستم ، ببینید!

سیزده


بهار آمد ، پرستویم کجایی؟!

کجا و با که سرگرم وفایی؟!

دروغ سیزده : من بی خیالت!

دروغ سیزده : تو فکر مایی!

خانواده


ماچ و ماچ و ماچ می کنن

                منو ... ، مامان و بابا

شکر خدا می کنن

               داده منو به اون ها

 

می کنم از تهِ دل

              منم شکر خدا رو

ماچ و ماچ و ماچ مامانو

           ماچ و ماچ و ماچ بابا رو

کتاب مهربونی


من و مامان و بابا       دوباره جمعمون جمع

شب شده و دوباره      ما پروانه ، بابا شمع

 

میگه عزیزم! امروز        بگو چی یاد گرفتی؟!

که بوی کیف و دفتر        بوی سواد گرفتی؟!

 

مــؤدّب و مـــرتّب         نشسته بر دو زانو

- مامان کجاست؟ کنارم    بابا کجاست؟ روبرو -

 

لبامو می کنم تر         با آب مهربــونی

براش قرآن می خونم      « کتاب مهربونی »

مولا


نام تو که می رود ، زمین می لرزد!

دل های غریب مؤمنین می لرزد!

وقتی تو بیایی به عدالت ، مولا!

در گـــور تـن منافقیــن می لرزد!

جدا افتاده


بد دیده ، ولی تمام لبخند زنم!

با خنده دل شکسته را بند زنم!

چون شاخه ای از خلق - جدا افتاده

خود را به درخت عشق پیوند زنم!!