« مرا والله نشناسی اگر بینی!
هزاران زلزله بر بنیه ام افتاده - دور از تو
چروک گونه و پیشانی و بینی!
جوانی رفته - دور از تو!
*
تو آن شب ها که من چون ماه بودم -
ناز می کردی!
نظرها سوی من
- من تاج شاهنشاه بودم - ناز می کردی!
شود آیا که برگردی؟!
پرستاری به دور پیرمردی در بدر گردی؟!
دوای عاشق خونین جگر گردی؟!
بیائی روی تو بینم؟!
خدایا! من چه طماعم!
خدایا! من چه خوشبینم! »
*
کنارم موسفیدی خل صفت
یک ریز می زد حرف!
زمستان بود و می زد برف!
و من با واحدی پر از مسافر خانه می رفتم!
و روی صحبت آن درد ، با من بود!
و هر چه می زدم خود را به آن در ، مرد با من بود!
*
نمی دانم!
تو می دانی؟!
گمانم عشق بی جایی
گرفته ... باز ... قربانی!!
چنان آدم شدم از بــــوی تو مســت
تو را حلـــوای حوا بــود در دســت!
زمین چه؟! با تو دوزخ هم بیایم!!
تو هر جا باشی ، آن جایم بهشت است!
درختم من ؛ خوشی ها برگ هایم
بهاری تو ، که می بخشی صفایم
تو می آیی خوشی ها بر تنم سبز!
تو می کوچی و می ریزد به پایم!
غم عشقش فرو کردم به این دل
چو یارم رفت ، رو کردم به این دل
دلم را - هیچ کس - از من نگیرید!
من از او دور ، خو کردم به این دل!
غم و رنجم تو ، جلادم تو هستی
دلیل قلب ناشادم تو هستی!
کسی با این همه در شهر غربت
اگر آخر کند یادم ، تو هستی!!
اگر در آسمان ها تک ستاره م
به سوی توست انگشت اشاره م!
اگر لبخند تو... ، لبخند من چیست؟!
به لبخندی دهی عمر دوباره م !
چمــن گیـرا و گیـراتر تن تـو!
دمـن پسـت است پیش دامـن تـو!
تو گل ها را یکایک بو کنی ؛ من
دَوم از پـی ، پـی بوئیـدن تـو!!
وفــا گفتند از خوبان مخواهید
عوض شد دید من وقتی تو را دید!
قشنگی تو تا مهتاب نقره ست!
وفایت تا طلای ناب خورشید!
پی اش بودم که « بختم » شد پرنده!
زدم بر آسمان ها ، شد چرنده!
زدم بر دشت ، ماهی شد به دریا!
زدم بر آب ، شیری شد درنده!
نمکدان : تو ؛ نمک : من ... شور یعنی!
به عشق و عاشقی مشهور یعنی!
دلت را ریختی بیرون ز حلقت!!
تکانی کرد ما را دور یعنی!!