آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

حقیقت


شبی ، همتای ماهی بین مردم

شبی ، شام سیاهی بین مردم

به دنبال چه ای؟! وقتی ندارد

حقیقت جایگاهی بین مردم!!

اشک نیلوفر

دیشب دلم شکست!

نیلوفری که پای درختی قوی و مست

واهی ، به انتظار محبت دخیل بست!

تا در پناه او

محفوظ ماند، از ستم باد بدپرست

از حمله ی تگرگ

از وحشت گسست

اما ... نمانده است!

*

نیلوفر دلم در پای آن درخت

این گونه بود رست!

*

کو نور آفتاب؟!

کو نور ماهتاب؟!

بگرفته راه نور به من

با هزار دست!!

*

کو سفره ی غذا؟!

کو جویه های آب؟!

تنها برای خویش بخواهد

هر آنچه هست!

او ، او ... بلند پست!

*

صبح است ، صبح زود

چک چک صدای اشک!

انگار بهترم ...

سوزم فرو نشست!

       

گذشته های متین


در این شبانه ، مَهَم نیست همنشین با من

شب عزیز خدا ، مهربان ترین با من

دعا به پشت دعا ، هیچ کس معطل نیست

و سینه، بر سر این ذکر دل نشین با من

و شانه ها که خرابند - خانه شان آباد -

شدست ریزش این سایه ها ، عجین با من

 

دلم سیاه ، جبینم سیاه ، کار سیاهآئینه

شبی کنار بیا نور آخرین! با من

به سوی توست که کش آورند دستانم

چه می کنند گدایان نازنین با من!

چقدر ضجه نمودم ، چقدر اشکم ریخت

دعا! مکن به که سوگند - اینچنین با من

 

و اشک نیست، و خون نیست ، آئینه ست

و عکس توست که افتاده بر زمین با من!

زدم به قلب خیابان ، ومسجد آلوده ست

و هیچ نسبت ندارند مؤمنین با من!

نیامدی و پی ات مرکبی نیی در راه!

گذشته های متین مرا مبین با من!

ای عشق

ماه


خوش آن زمانه ای که نگردی، نگاه من!

تا چند ناظر غم و دردی؟! نگــــاه من!

شب ... آشنا زنِ بی سر پناه و تـــو

فکری به حال ماه نکردی! نگاه من!

باغ ستاره


ستاره ها اون بالا     چقد قشنگ و نازید!

پرید از عطر اذون        رنگ گل نمازید!

 

توی شبای تیره        وقت غروب خورشید

مثل یه دونه الماس     اومده می درخشید

 

ستاره ها! کی میشه    همقد بابا بشم؟

دستامو بالا کنم          با شما همرا بشم!

فرصت


هیولای شب آمد روز را خورد!

هزاران فرصت کم سوز را خورد!

برو تسکین فردا کن ، که امروز

نباید حسرت دیروز را خورد!

برچسب


میان سینه اش ، دل می زند یار

چو موجی ، سر به ساحل می زند یار

خودش دیوانه تر از یار لیلی ست!

به من برچسب باطل می زند یار

اطاق


تک و تنها ، تن رنجور ( آبی )

درون بستر بی نور ( آبی )

فقط مانده که سقف از جا بریزد!

اطاق خانه گردد گور ( آبی )!!

من و طاهر


من و طاهر1 کس و کاری نداریم

رفیقی، مونسی، یاری نداریم

من و طاهر دو تا ابر بهاری

که می باریم و آزاری نداریم!!

1- بابا طاهر عریان