دنیا ، همه شعر است بخوانی یانه
یک چشمه از عشق است ، بدانی یا نه
می تازد و می برد زمین را با خود!
تو بر سر جای خود بمانی یا نه!
در چشم تو ، درد و رنج و غم می ریزد!
دنیا به بزرگی اش به هم می ریزد!
خوش باش - فرشته دیدم از بام ، تو را
گل های ثواب در قدم می ریزد!
در ، باز تو کردی و پرم را بستی!
پر را که گشودم ، تو درم را بستی
در باز نمودم ، تو نشستی رویم
بر من همه ی دور و برم را بستی!
بایست به شانه ، درد عالـــم بکشم
بایست که بار غـــم ، دمــادم بکشم
جا جای خوشی نیست، چرا دلگرمی؟
من آمده ام که جـــور آدم بکشم!
این شور که در جان و دل ما برپاست
این اشک گدازه ای که اینک با ماست
این عطر که هر جای فضا پیچیده ست
از نـام مطهّـر شهیدان برخاست!!
هرچند که خفته ، بی صدایند این ها
در گوش جهانیان ، ندایند این ها
آری ، نه مگر کرببلا ماندنی است؟!
آغشته به بوی کربلایند این ها!
ما طالب و طالب سیادت هستیم!
ما طالب تحصیل شهادت هستیم!
توفیق نشد نصیب ما ، از شهداء
ما طالب یک جرعه شفاعت هستیم!
ای عشق! تو بر زبان من جاری شو
خون گشته و در رگان من جاری شو
آن گاه به خاک پای یارم ، ای عشق!
بیرون زده ، از میان من جاری شو!!
سرو است ، ولی پای شما خاری پست!
کوه است ، ولی پای شما کاهی هست!
من از تو به گوش سرو گفتم ، برخاست!
من از تو به گوش کوه گفتم ، بنشست!
گفتی: «من و یک یار دگر» ، رنجیدم
گفتی که: «کس و کار دگر» ، رنجیدم
تو رنج مرا دادی و رنجیدی ؛ من -
از رنجــش تــو بار دگـــر رنجیــدم