گلویم سوخت ، نامت را که بردم!
عرق کردم ، مقامت را که بردم!
تو جای خود ، صدایم لرزه برداشت
به لب نام غلامت را که بردم!!
تو را با آسمان همتا ببینم
تو را ، من آبــیِ دریــا ببینم
من اهل منطقم ، چون اهل رؤیا
نمی کوشم تو را بالا ببینم!!
به دیوانه، به شاعر، به چه مانم؟!
به چـه مانم؟ خـدای مـن! ندانم
بهـای یـک نگاهــت نیست با من
به سر ســودای تو می پرورانم!!
رسد امشب به نیمه ، من تمامم
رسان بر قلب محبوبم سلامم
که نگرفتی مرا دست قنوت و
کنون بر سجده افتاده قیامم
به آغوشم بکش ، بخت تو باشم
در آغوشم درآ ، تخت تو باشم
تو عریان شو ، که من با پوشش خود
بپوشانم تو را ، رخت تو باشم!!
شدم ماهی ... ولی دریا نفهمید!
شدم پروانه و ... صحرا نفهمید!
هنوزم یار می خواند به عشقم
دلم معنای عشقش را نفهمید!!
من از معشوق و عاشق ، شِکوه دارم
چنان سابق ، ز لاحق شکوه دارم!
اگر روزی ببینم من تو را ، عشق!
به تعداد خلایق ، شکوه دارم!
بیا از عشق ، گیرا باش امشب
پیامــم را پذیــرا باش امشب
اگر پروانه ، بی پروای مطلق
اگر شمعی نمیرا باش امشب!
کسی گرد وجود من نگردید!
شریک دیر و زود من ، نگردید!
اگر می سوزم و شمعم، چه جور است
که یک پروانه دود من نگردید؟!
نگاهم ، تار مانده این همه وقت
شکمبه ، مار مانده این همه وقت
تولــد ، از دو پــا آویـــز کردنـد ...
تنم بر دار مانده این همه وقت!!