آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

_________الف بِ.................

آبـــــــــــــــی

هر تولدی را مرگی ست!
و فاصله ی تولد تا مرگ، فرصتی ست برای اندیشیدن و به کار بستن!
باشد که رستگار شویم!

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۷۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آبی» ثبت شده است

غبطه


من نشسته ؛ بال بال یاکریم

می برد مرا قبال یاکریم

ای گرفتن اوج و پس رها شدن

بر سر جهان ، مثال یاکریم

روی سینه اش گرفته می برد

سیخ کوچکی مدال یاکریم

یک نگاهی آن طرف ، دهنده است

شوق را ، به پا و بال یاکریم

باد می وزد ، و رقص شاخه نیست

دیدنی تر از جدال یاکریم

می چکد جبینش از تلاش و کار

عشق و زندگی ، حلال یاکریم

با تکان من پرید و رفت و برنگشت

من چه ام؟! تو؟! در خیال یاکریم

باد


بــوز بر شومـی ده بیشتر ، باد!

بریز از چشم مردم اشک سر ، باد!

از اینجا خسته ام ؛ با قاصدک ها

مــرا بـردار و بـردار و ببــر ، باد!


آرزو


 نشستم خسته ، پای چشمه ای کور

 به مقصد فکر می کردم - به آن دور -

 که مـن با آرزوهـــا زنــــده هستم

 که بایـــد آرزوهـــا را برم گـــور!!

چو گل


چو گل ها ، روی خود افروختی تو

سر اندر پا ، دلـــم را سوختی تو

کسـی نشنیـد از مــن گـپ و حرفـی

لبانــم را به بوســـی دوختی تو!!

نفس های تو


بگو با من ، بگو از شهر مهتاب

بگو از لحظه های نـاب نایـاب

نفس های تو حکم باد گرمی ست

که برف سینه ها را می کند آب

شهر


مگر یک روز خنداند مرا ، مرگ

میان خلق ، رقصاند مرا مرگ

به شهر بسته ی مرده پرستان

مگر زنده بگرداند مرا ، مرگ

ارباب


نشسته - خسته یارم - خواب رفته ست!

نگاهش می کنم ... چه آب رفته ست!

میـــان خـــواب ، دارد مـی دود بـــاز!

به خوابم خانه ی ارباب رفته ست!

برگ


تو که پیشم نباشی ، غم بگیرم

به دل ، درد و غم عالم بگیرم

نباشم جز به شاخه برگ خشکی

خودم را پیش تو محکم بگیرم!!

حوصله


حیف است لبم غنچه ی پرپر گردد!

بگذار لبــم از لــب تـــو تر گردد!

تو منتظری حوصله ام سر برود!

من منتظــرم تا نظـرت برگردد!

سرباز


سرباز توام ، حیات خواهم دادت

 کوهم به رهت ، ثبات خواهم دادت

 یک حرکـت نادرسـت دیـگر از مـن

 ای شاه! به کیش و مات خواهم دادت!