دو زانو پای تعریفش نشستم
غم و دردش قفس بود و شکستم!
گرفتم تا ببوسم سینه اش را
قناری چنگ زد بر پشت دستم!!
چرا باغ و چرا گلشن بخواهم؟
صفای سایه ای ایمن بخواهم؟
فقط بی اجر گردانم خودم را
خدا وقتی نخواهد ، من بخواهم؟!
نه کس داخل شود در باور دل
نه تو بیرون روی از منظر دل
شبی تو در دلم رفتی و از تُو
زدی قفل و کلونی بر در دل!!
به خود گفتم سرِ راهم بیایی
از آنجا تا به درگاهم بیایی
ولی حالا فقط می خواهم از تو
فقط ای دوست! می خواهم بیایی!
به فرمان توام ، سر تا به پا گوش!
بفرما تا کنم جان را فراموش!
بفرما تا کنم فتح تر و خشک
به دستم بیرقی نام تو منقوش!
جدا از هم ، من و تو نیم باشیم!
چرا با هم نمی خواهیم باشیم؟!
اگر در پای هم ... ، دیگر نخواهد
به پای این و آن تسلیم باشیم!
نمی بینی مرا در آتشم گل!
بیا آبــی بزن بر آتشم گل!
بیا آبـــم بزن ؛ اما مواظب -
نسوزی خود که یکسر آتشم گل!
کنار جاده بر راهت نشینم
تو را قسمت مگر گردد ببینم!
دلم را ناامیدی کرده تسخیر
امید از باغ چشمانت بچینم!
نه بر گریه ، که بر خون هم بخندند!
به چه قانون؟! ... به قانون هم بخندند!
به من شک هست ؛ مجنون زنده گردد
به عشق پاک مجنون هم بخندند!!
کسی یار کسی جز سایه اش نیست!
کسی فکر در و همسایه اش نیست!
پیاز شهر و ده را می کنم پوست
جز اشک و سوز ، لایه لایه اش نیست!