کدام از ما به دل سوزی ندارد؟!
از اشک و خون، شب و روزی ندارد؟!
نیاید کاری از دستانت ، آبی!
مجنگ ، این جنگ پیروزی ندارد!!
تن من! از بد دنیا جدا باش!
تن من! غرق خوبی و صفا باش!
خدا از روح خود در تو دمیده!
تن من! لایق روح خدا باش!!
دلم ، راضیش بایستی بسازم
یکی چون خویش ، بایستی بسازم!
نصیبش وقتی از آینده هیچ است
از او درویش بایستی بسازم!!
فکر نکنی هویجم
سؤال بپرسی گیجم
هویج نه و خرگوشم
من خرگوش باهوشم
__________________________________
غصه اومد فوتش کن
مثل یه توپ شوتش کن
تو می تونی شاد باشی
از غصه آزاد باشی
___________________________________
کی از همه بهتره؟!
فوری بگو: مادره!
یادت بمونه بابا
از اون مهم تر خدا
__________________________________
دست و پاهات کثیفن
تشنه ی آب و لیفن!
...
همه حتی طرف زنش می گفتند :
بچه به باباش رفته !!
می خندیدند ؛ اما مرد خودش خودشو می خورد !!
زنش هم نمی دونست اون عقیمه !!
تو جنی یا پری یا انس یا حور؟!
شبح می بینمت اینجا از این دور!
تو هر چه هستی از چشمان « آبی »
ندیده می روی با سرعت نـــور!!
ببین پستم ؛ بلندم کن خدایا!
ببین اشک و پسندم کن خدایا!
نه که در بند می خواهم نباشم!
به زلف خویش بندم کن خدایا!
اگر قدر دو دنیا مشکلم هست!
اگر غم های عالم بر دلم هست
خدا را شکر می گویم ، که آبی!
همیشه وقت ، لطفش شاملم هست!
شدم دور از تو و ... - تحریکم ای دوست!
شدم دور و شدی نزدیکم ای دوست!
به تاریکی نشستم ، تا چو مهتاب
بتابی بر شب تاریکم ای دوست!
پس از عمری جدایی یارم! ای یار!
تو را بر کاغذی دیدم به دیوار!
نوشته بود : عصر پنج شنبه
مزارت ، وعده ی دیرین دیدار!