ستاره ها اون بالا چقد قشنگ و نازید!
پرید از عطر اذون رنگ گل نمازید!
توی شبای تیره وقت غروب خورشید
مثل یه دونه الماس اومده می درخشید
ستاره ها! کی میشه همقد بابا بشم؟
دستامو بالا کنم با شما همرا بشم!
هیولای شب آمد روز را خورد!
هزاران فرصت کم سوز را خورد!
برو تسکین فردا کن ، که امروز
نباید حسرت دیروز را خورد!
میان سینه اش ، دل می زند یار
چو موجی ، سر به ساحل می زند یار
خودش دیوانه تر از یار لیلی ست!
به من برچسب باطل می زند یار
تک و تنها ، تن رنجور ( آبی )
درون بستر بی نور ( آبی )
فقط مانده که سقف از جا بریزد!
اطاق خانه گردد گور ( آبی )!!
من و طاهر1 کس و کاری نداریم
رفیقی، مونسی، یاری نداریم
من و طاهر دو تا ابر بهاری
که می باریم و آزاری نداریم!!
1- بابا طاهر عریان
مرا یک جای این صف جا ندادند
مرا دل گرمـــــی از دنیا ندادند!
من از دنیا فقط یک چیز آن را
تو را می خواستم، اما ... ندادند!
تـــن مردم که زرق و برق دارد
تن از دل، بُعد غرب و شرق دارد!
گلم! در سایه ی دیــوار من باش
دل مــــن با بقیـــه فرق دارد!!
چو بودی، تکیه بر تو - یار کردم
چو رفتی، تکیه بر دیوار کردم
به خود لرزید دیوار و فرو ریخت!
وطن در زیر آن آوار کردم!!
چرا پس شِکوه ی بی خود کنم من؟!
من آن تنها که ناشد - شد کنم من!
دلم گردد چو تنــگ همــــزبانی
نشینم درد دل با خــود کنم من!!