گلی دارم که گلزارم ندارد!
گلستانی که یک خارم ندارد!
دلم هرزه، دلم چرکی، دلم بد
دلم ربطی به دلدارم ندارد!!
صداهای مرا نشنیده گیرند!
مرا دیده، ولی نادیده گیرند!
به جای یاری ام، داغ دل خود
از این هیچ ز هم پاشیده گیرند!!
تو در مهر و وفا ختم کلامی
بمان؛ که روشنای دیده هامی
چراغ و ماه و خورشید و ستاره
عزیز رفته ام یادش گرامی!
دل و چشم و لب خوشحال مردم دلم نادیده ای - دنبال مردم
دل من مثل گــل، مثل گـــل رز گلــی افتاده و پامال مردم!
ره صحرا چنان جویی بگیرم!
به صحرا خو - به آهویی بگیرم
نفس های مرا از من گرفتید
روم تا باز نیرویی بگیرم!
گلم رفت و دل من جای او شد!
دل من گور تنگ آرزو شد!
سرابی نه؛ حقیقت داشت یارم
چو آبی بود و در شن ها فرو شد!
به دل : درد و غم و اندوه دارم
به سر : سنگینی یک کوه دارم
تبرهای خوشی، شاخه به شاخه
چه سازد ؟ جنگلی انبوه دارم!
به من گفتند : « تو شمشیر داری
دلی از دست من دلگیر داری »
خدا لعنت کند این مردمان را!
تو که در دست و لب انجیر داری!
من آن درویش تنهای خموشم
نمی خواهد کسی جوش و خروشم
فقط از در زدن ها مانده با من
صدای تک تک قفلی به گوشم!!