خداوندا! کر و کورید یـــــاران!
ز درک رنج من دورید یــــــاران!
شمایان را فقط دارم از این شهر!
شما هم با من اینجورید! یــاران!
هدف تنها همین: پایت رسیدن! کمی تا اوج دنیایت رسیدن!
تو کوه سربلند افتخاری ... محال ماست بالایت رسیدن!
دلم غــم دارد و غــم دارد و غــــم
غمـــــــم آتش زند بر جان عالـــم
غمـــــــم را با رفیقانم مگــــــوئید!
که با او قتل دشمن می کنم من!!
دلت آمد مرا تنها گذاری؟!!
مرا در بین سختی ها گذاری؟!!
دلم خوش بود از دنیا به یک تو
تو هم بر حرمت دل پا گذاری؟!!
تو آهو برّه ای، زیبا نگاهی
چه چشمان قشنگ بیگناهی!!
میان گرگ و روباه و شغال و
پلنگ و شیر و کرکس ها چه خواهی؟!
نبینی قه قه و لبخندم ای گل!
نیندیشی که چه خرسندم ای گل!
نشسته بر سر صد پاره ی دل -
به خنده مرهمی می بندم ای گل!
دو روز عمر - عمر بی امان را
قناعت پیشه کردم آب و نان را
به انگشتی گرفتم ماه را روی!
به انگشتی گرفتم آسمان را!
جوانی ام نرفته، جز ... در آرزوی باطلی
خدا! چه داده ای مرا؟! ... دلِ مگوی باطلی
کسی ز خویش گم شده، به کوچه های جهل و من
به جست و جو فتاده ام ... به جست و جوی باطلی
برو برو، بــــــــــرو هوس! خدای وادی عبث!
چه خوانده ای به گوش من، به جز گلوی باطلی؟!
چقدر با خودِ خودم به گفت و گو نشسته ام
که ای بشر! بشر بشو؛ چه گفت و گوی باطلی!
خوشا زمین گذاشتن، سر پر از غرور را
نه قیل و قال بیخودی، نه های و هوی باطلی
نماز خوانده ام؟ بلی - قبولی اش ... خدا کند -
نماز خوانده ام ولی، وضو وضوی باطلی!
به سوی باده رفتنم، در این زمانه حتمی و
فقط ببخش، می روم اگر به سوی باطلی!
دقیقه ها غنیمت است ... شعر بایدم نوشت
و تشنه ای که می کشد، به سر سبوی باطلی!
از چهار جهت، غروب را فتح کنم!
تا ... سردی سنگ و چوب را فتح کنم!
تو ، آب نه و هوا نه و ... نافذتر !!
با تو ، همه ی قلوب را فتح کنم!!