تو مرد، تو اهل درد، تو اهل نبرد
تو از خود و آسایش نفست روگرد
در بستر اگرچه جان به جانان دادی
مانند شهید می شود دفنت کرد!
در فکر پریدنی اگر ، پر اینجاست
بیهوده تو دست و پا مزن ، سر اینجاست
از فاطمه تا خدای او راهی نیست!!ااز هشت درِ بهشت، یک در اینجاست!
قم با همه ی بیوت آن ، برده ی توست
عرفان و اصول و فقه ، آورده ی توست
سر منشأ هر قیام : قم ؛ در قم : تو
گنبد نه و آن مشت گره کرده ی توست!
دین نیست، که دین در دل اینان گم هست!
کفر است که در سینه ی این مردم هست!
در خویش نشسته ، عین مــرداب - آرام -
انگار نه انگار که اینجا قــم هست!!
بر تخت نشسته ای به قصری زرین
قصر از نفس فرشته ها عطر آگین
بالا چو نگهبان ، فقها صف بسته ند
پائینِ سر ، افتاده به پایت پروین
مردی کن و راهم بده ، بیمارم سخت!
یا حضرت معصومه! گنهکارم سخت
بانــــوی کرامـــت! کرمــت را رو کن
من چشم به لطف و کرمت دارم سخت
قم! لطف و صفا و کرمت را گردم
شیراز! چراغ حرمت را گردم!
ایران ز امام زاده پر شد ، آقا!
معصوم دهم! پاقدمت را گردم!
گفتند که قبـــر فاطمـــه گم باشد
گم نیست! وَ دیده ایم ،در قم باشد
« یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة »
- هر جای حرم - دعای مردم باشد!
بر دور ضریح برده تابم دادی
در صحن ، پیاله های آبم دادی
هر وقت تو را سلام دادم از دور
بودی تو کنارم و جوابم دادی!
شب ها به سرِ شانه ی خود نان می برد
بر شانه ، علـــی نان یتیمان می برد!
امشب چه غریبانه ، شب سرد و سیاه
بر شانه ی خود اسوه ی ایمان می برد!