غبطه
- سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۵ ب.ظ
من نشسته ؛ بال بال یاکریم
می برد مرا قبال یاکریم
ای گرفتن اوج و پس رها شدن
بر سر جهان ، مثال یاکریم
روی سینه اش گرفته می برد
سیخ کوچکی مدال یاکریم
یک نگاهی آن طرف ، دهنده است
شوق را ، به پا و بال یاکریم
باد می وزد ، و رقص شاخه نیست
دیدنی تر از جدال یاکریم
می چکد جبینش از تلاش و کار
عشق و زندگی ، حلال یاکریم
با تکان من پرید و رفت و برنگشت
من چه ام؟! تو؟! در خیال یاکریم